زندگی به من آموخت!

My NoTe

من هنوز از بازى کلاغ پرمیترسم، میترسم بگویم تو، و تو آرام بگویى پر…!!!

زندگی به من آموخت!

  زندگي به من آموخت چگونه اشک بر يزم ... اما اشک به من نياموخت چگونه زندگي کنم ...زندگي به من آموخت درد و رنج چيست ... ولي به من نياموخت چگونه تحملش کنم ...زندگي به من آموخت بي صدا گر يستن را ...پس تا هست زندگي بايد کرد ...تا عشق هست ... عاشقي بايد کرد …تا دوستي هست ... دوست بايد داشت …تا دل هست ... بايد باخت …تا اشک هست ... بايد ر يخت... تا لب هست ... بوسه بايد زد…تا بوسه هست ... بايد زد …تا معشوق هست ... عاشق بايد بود …تا شب هست ... بيدار بايد بود …تا هستي ... بايد بود!

 



نظرات شما عزیزان:

بزرگترین پاتوق پارسی زبانان
ساعت16:08---21 مرداد 1391
ممنون که به سایتمون سر زدین و لینکمون کردین،ما هم شمارو لینک کردیم،فقط اگه میشه بزرگترین پاتوق و پارسی زبانان رو تصحیح کنین و بنویسین بزرگترین پاتوق پارسی زبانان،بازم ممنون

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در  دو شنبه 21 / 5 / 1391برچسب:زندگی,اشک,درد,رنج,تحمل,گریستن,عشق,بوسه,معشوق,ساعت دلتنگی  توسط Silence Girl